••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

مطالب ادبی

  آیدای خودم، آیدای احمد.

شریک سرنوشت و رفیق راه من! به خانه ی عشقت خوش آمدی! قدمت روی چشم های من! از خدا دور افتاده بودم؛ خدا را با خودت به خانه ی من آوردی. سرد و تاریک بودم، نور و روشنایی را به اجاق من باز آوردی.زندگی، ترکم کرده بود؛ زندگی آوردی. صفای قدمت! ناز قدمت! عشق و پاکی را به خانه ی من آوردی. از شوق اشک می ریزم. دنبال کلماتی می گردم که بتوانند آتشی را که در جانم شعله می زند برای تو بازگو کنند، اما در همه ی چشم انداز اندیشه و خیال من، جز تصویر چشم های زنده و عاشق خودت هیچی نیست....دست مرا بگیر. با تو می خواهم برخیزم . تو رستاخیز حیات منی....هنوز نمی توانم باور کنم، نمی توانم بنویسم، نمی توانم فکر کنم...همین قدر، مست و برق زده، گیج و خوش بخت، با خودم می گویم:برکت عشق تو با من باد ! و این، دعای همه ی عمر من است،هر بامداد که با تو از خواب بیدار شوم و هر شامگاه که در کنار تو به خواب روم . برکت عشق تو با من باد!

از نامه های احمد شاملو به آیدا
+ نوشته شده در سه شنبه 4 خرداد 1400برچسب:مطالب ادبی,احمد شاملو,نامه شاملو به آیدا, ساعت 15:17 توسط آزاده یاسینی